بیا فرض کنیم یک نفر خیلی عاشق باشد بیا فرض کنیم مدتها دور مانده باشد از معشوقش. بیا فرض کنیم ببیند عشاق دیگر را که می روند به سمت معشوق و دست پر می آیند و در آغوش گرفته می شوند حتی بیا فرض کنیم زندگی سخت بگذرد در فراغ بیا اشک بریزیم با هم که نوبت من نشده . بیا بغلم کن که بی آنکه نوبت به من رسیده باشد شهر خالی شده باشد تاریک. سیاه معشوق رفته باشد الهی دلم گرفته و تو گشایشی هستی همیشه حاضر.
دلم می خواهد تو صدایم را بشنوی و تو شنواترینی . اینکه احساس می کنم که شنیده نمی شوم از زبان الکن من است یا از احساس اشتباه و نارسم . الهی . تو می شنوی وقتی خوانده می شوی تو می شنوی حتی پیش از آنکه خوانده شوی و من به تو نگاه می کنم . الهی نگاه مرا بشنو الهی زندگی مرا به نگاهت مزین کن الهی با من بمان و بگذار در عشق تو بمیرم الهی دوستت دارم و تنها خواسته ام از تو این است که بنده ی تو باشم.
درباره این سایت